خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان سلسله ای ایرانی تبار بودند که در قرون 11 تا 13 میلادی بر سرزمینی گسترده در آسیای میانه و ایران حکومت می کردند. خاستگاه این سلسله منطقه خوارزم (در جنوب دریاچه آرال در بخش هایی از ازبکستان و ترکمنستان امروزی) بود. در ابتدا حکام خوارزم نمایندگانی از سوی سلاطین غزنوی و سپس سلجوقی بودند اما با تضعیف این دولت ها به تدریج استقلال یافتند.
خوارزمشاهیان
| وضعیت | پادشاهی |
|---|---|
| پایتخت | گرگانج - سمرقند - غزنین - تبریز |
| زبان | فارسی (رسمی، دربار و ادبیات) عربی (الهیات) ترکی قبچاقی (زبان دودمانی، رایج) ترکی اغوزی (رایج) |
| دین | اسلام |
اولین چهره برجسته این خاندان قطب الدین محمد والی خوارزم در زمان سلجوقیان بود که پایه های استقلال سیاسی را فراهم کرد. فرزند او علاءالدین تکش موفق شد استقلال کامل را اعلام و خوارزمشاهیان را به یک قدرت بزرگ منطقه ای تبدیل کند.
ریشه و نژاد خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان از نظر نژادی به احتمال زیاد ایرانی تبار بودند هرچند که در منابع برخی از آن ها را ترک تبار نیز خوانده اند. نام کامل این خاندان “خوارزمشاهان انوشیروانی” بود که نشان از علاقه آن ها به سنت های پادشاهی ساسانی دارد. زبان رسمی و اداری دربار آنان فارسی بود و آثار فرهنگی بسیاری به زبان فارسی در این دوره پدید آمد.
خوارزم مرکز سیاسی اقتصادی و فرهنگی
شهر گرگانج (Urgench) در خوارزم پایتخت اصلی این سلسله بود. این شهر به عنوان یکی از مراکز فرهنگی تجاری و علمی جهان اسلام شناخته می شد. کتابخانه ها مدارس و بازارهای خوارزم در قرون وسطی زبان زد بودند. جغرافی دانان و دانشمندانی مانند زکریای قزوینی بیرونی و برخی از ریاضی دانان در این شهر فعالیت داشتند.
صعود خوارزمشاهیان در دوران علاءالدین تکش
علاءالدین تکش (حکومت 1172–1200 میلادی) یکی از شاهان بزرگ خوارزمشاهی بود. وی با استفاده از ضعف سلجوقیان سرزمین های خراسان ری قومس و بخشی از ماوراءالنهر را به قلمرو خود افزود. او همچنین با عباسیان در بغداد وارد تعاملات سیاسی شد و موفق شد از خلیفه لقب “سلطان اعظم” دریافت کند. وی با سیاست ورزی و دیپلماسی نقش خود را به عنوان یک قدرت مستقل و بزرگ تثبیت کرد.
شکوفایی امپراتوری در دوران علاءالدین محمد خوارزمشاه
فرزند تکش علاءالدین محمد دوم قدرتمندترین پادشاه خوارزمشاهی بود که از سال 1200 تا 1220 میلادی حکومت کرد. در زمان او قلمرو خوارزمشاهیان از رود سند در شرق تا حدود عراق عجم در غرب و از دریای خزر در شمال تا خراسان جنوبی در جنوب گسترش یافت.
علاءالدین محمد خوارزمشاه با تسخیر سرزمین های قراختاییان غوریان سلجوقیان عراق و برخی ایالت های تابعه خلیفه عباسی امپراتوری وسیعی ایجاد کرد که در آن زمان یکی از قدرتمندترین دولت های مسلمان محسوب می شد.
روابط خارجی و جنگ های خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خود درگیر روابط و تنش های زیادی با قدرت های اطراف بودند. روابط خوارزمشاهیان با خلافت عباسی در بغداد سلاجقه روم دولت غوری قراختاییان و خانات ترکستان همواره آمیخته با رقابت و جنگ بود. با وجود توان نظامی بالا سیاست خارجی گاه تهاجمی و گاه بی ثبات علاءالدین محمد باعث ایجاد دشمنی هایی شد که در آینده به قیمت فروپاشی کامل امپراتوری تمام شد.
منازعه با مغول ها آغاز پایان
یکی از اشتباهات فاجعه بار علاءالدین محمد خوارزمشاه برخورد نادرست با امپراتوری نوپای مغول بود. در سال 1218 میلادی چنگیزخان مغول یک کاروان تجاری به خوارزم فرستاد که حاکم اُترار (از فرمانداران خوارزمشاهی) آن را به جاسوسی متهم و قتل عام کرد. در پاسخ چنگیزخان خواهان تسلیم عاملان این جنایت شد اما علاءالدین نه تنها پوزش نخواست بلکه سفیر مغول را نیز کشت.
این اقدام موجب آغاز لشکرکشی مغولان به ایران در سال 1219 شد حمله ای که منجر به یکی از بزرگ ترین فجایع تاریخ ایران و اسلام شد.
فروپاشی امپراتوری در برابر مغولان
در سال های 1219 تا 1221 میلادی ارتش مغول به رهبری چنگیزخان شهر به شهر امپراتوری خوارزمشاهی را درهم کوبید. سمرقند بخارا نیشابور مرو گرگانج ری و سایر شهرهای مهم یکی پس از دیگری سقوط کردند و با قتل عام وسیع مواجه شدند. علاءالدین محمد به غرب گریخت و در جزیره ای در دریای خزر بیمار و تنها درگذشت.
جلال الدین خوارزمشاه واپسین مقاومت در برابر مغول ها
پس از مرگ علاءالدین محمد پسرش جلال الدین منکبرنی رهبری مقاومت در برابر مغول ها را برعهده گرفت. وی چندین پیروزی چشم گیر علیه نیروهای مغول به دست آورد و حتی در نبرد پروان لشکر مغول را شکست داد. اما عدم ثبات سیاسی خیانت برخی اطرافیان و حملات مغول باعث شد نتواند پایه های حکومت پدرش را احیا کند.
جلال الدین پس از شکست های پی در پی به هندوستان سپس به آذربایجان عراق و نهایتاً کردستان رفت. در سال 1231 میلادی در نبردی در اطراف دیاربکر کشته شد. با مرگ او آخرین بقایای مقاومت خوارزمشاهیان از میان رفت.
نظام سیاسی و دیوان سالاری خوارزمشاهیان
ساختار حکومتی خوارزمشاهیان برگرفته از سنت های ایرانی و اسلامی بود. سلطان در رأس قدرت قرار داشت و وزرا دیوان ها و فرمانداران ولایات اداره امور را برعهده داشتند. زبان فارسی زبان رسمی دیوانی بود و بسیاری از متون اداری تاریخی و فرهنگی این دوره به فارسی نوشته شده اند.
خوارزمشاهیان همچنین از نظام لشکری منظم برخوردار بودند و ساختار نظامی بر اساس وفاداری شخصی قدرت قبیله ای و استخدام غلامان ترک و دیلمی استوار بود.
فرهنگ هنر و دانش در دوران خوارزمشاهیان
با وجود ماهیت نظامی حکومت دوره خوارزمشاهیان از نظر فرهنگی نیز دوره ای درخشان بود.
- دانش دانشمندانی مانند ابوریحان بیرونی و ابن سینا یا با دربار آن ها در تماس بودند یا از شهرهای قلمروشان برخاسته بودند.
- ادبیات زبان فارسی دربار و دیوان رسمی بود و شاعران و نویسندگان فارسی زبان مانند ناصر خسرو عطار و دیگران آثار ارزشمندی پدید آوردند.
- معماری سبک معماری خوارزمی با آجرکاری ظریف استفاده از کاشی های فیروزه ای و گنبدهای عظیم مشخص می شود. بقایای آن در شهرهای کهن ترکمنستان خوارزم و نیشابور یافت می شود.
خوارزمشاهیان و جایگاه آن ها در تاریخ ایران
خوارزمشاهیان را می توان واپسین دولت بزرگ ایرانی تبار پیش از حمله مغول دانست. آن ها میراث دار سنت های ساسانی سامانی و سلجوقی بودند و در اوج قدرت خود بخش عظیمی از دنیای اسلام را زیر سلطه داشتند. با این حال سیاست های نادرست در برابر مغول ها و بی تدبیری در عرصه دیپلماسی باعث سقوط ناگهانی و خشونت بار این سلسله شد.
میراث تلخ یک امپراتوری بزرگ
خوارزمشاهیان نمونه ای از حکومتی هستند که با درایت سیاسی و نظامی رشد کرد اما با یک اشتباه استراتژیک در برابر دشمنی بیرونی به شدت فروپاشید. شکست آن ها در برابر مغول ها نه تنها پایان یک سلسله بود بلکه آغاز یکی از تاریک ترین فصل های تاریخ ایران محسوب می شود.
با این حال دستاوردهای فرهنگی ادبی و علمی آن ها تا قرن ها بعد بر جای ماند و نام خوارزم همچنان در تاریخ ایران و تمدن اسلامی به عنوان نقطه ای مهم ثبت شده است.